خراسان جنوبی | روایت بانوی فداکاری که زندگی‌اش را صرف مراقبت و آموزش ۳فرزند نابینا کرده است

مادری که هم پرستار شد و هم معلم

خراسان جنوبی | روایت بانوی فداکاری که زندگی‌اش را صرف مراقبت و آموزش ۳فرزند نابینا کرده است

مادری که هم پرستار شد و هم معلم

فاطمه سنگکی، مادر ۳۸ساله خانواده و تنها کسی است که از موهبت بینایی برخوردار است؛ چرا که یک بیماری ژنیتکی باعث شده که نه تنها پدر خانواده، که هر سه فرزند آنها بینایی خود را از دست بدهند. 

مادری که هم پرستار شد و هم معلم

به گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی، «آرزوی دخترم زیارت کربلاست. اینکه در حرم حضرت ابوالفضل نذر کند بینایی‌اش را به دست بیاورد و وقتی خوب شد بتواند مرا نزد دکتر ببرد». این بخشی از صحبت‌های فاطمه سنگکی است؛ مادر فداکاری که هر روزش شده مراقبت و پرستاری از 3فرزند نابینا و شوهری که چشمانش فقط 10 درصد بینایی دارد. روز پرستار بهانه‌ای شد تا مسئولان اداره تبلیغات اسلامی شهرستان خوسف برای قدردانی از ایثارگری این بانوی فداکار مهمان خانه‌اش شوند و از نزدیک با شرایط سخت زندگی این خانواده آشنا شوند. 

خانه‌ای کوچک در یکی از محله‌های شهرستان خوسف در استان خراسان جنوبی؛ خانه‌ای با یک هال حدود 12متری و یک اتاق خواب که محل زندگی خانواده 5نفره نوروزی است. فاطمه سنگکی، مادر 38ساله خانواده و تنها کسی است که از موهبت بینایی برخوردار است؛ چرا که یک بیماری ژنیتکی باعث شده که نه تنها پدر خانواده، که هر سه فرزند آنها بینایی خود را از دست بدهند. 

فاطمه اما مثل یک کوه استوار است. کوهی که حالا سال هاست ستون این خانواده است. او می‌گوید:« شوهرم کارگر شهرداری است. فقط یکی از چشم هایش 10درصد بینایی دارد و آن هم به خاطر یک بیماری ژنیتکی است که گریبان بچه هایم را هم گرفت. پسر بزرگم 16ساله است و اوتیسم هم دارد و همین باعث شده که نتواند به مدرسه برود. دختر 10 ساله و پسر 8 ساله‌ام هم نابینا هستند و به مدرسه استثنایی می‌روند.»

چشمانی برای 5 نفر 
روزهای این خانواده از حدود ساعت 4صبح شروع می‌شود. فاطمه می‌گوید:« وقتی برای نماز بیدار می‌شوم، بچه‌ها هم بیدار می‌شوند. بعد باید به آنها جداگانه صبحانه بدهم و مراقب باشم که مثلا چایی روی لباسشان نریزد و به خودشان صدمه نزنند. شوهرم بعد از صبحانه به سر کار می‌رود و منتظر می‌مانم که سرویس بیاید و حسین و سمانه را به مدرسه ببرد. بعد نوبت به پسر بزرگم ابوالفضل می‌رسد. او علاوه بر اینکه نابیناست، اوتیسم هم دارد و گاهی دچار تشنج می‌شود. مراقبت از او و انجام کارهای خانه تا بعدازظهر که شوهرم و بچه‌ها برمی‌گردند، طول می‌کشد. به خاطر اینکه بچه‌ها نابینا هستند، لباس‌هایشان تند و تند کثیف می‌شود و مجبورم هر روز آنها را بشویم و همین باعث شده که به رماتیسم مبتلا شوم.»

مادر، پرستار و حالا معلم 
فاطمه سنگکی به رغم همه مشکلات، سختی‌ها و کمبودها، با عشق از مراقبت از بچه‌ها و اعضای خانواده‌اش می‌گوید. از حدود 5سال پیش بود که متوجه علاقه بچه هایش به قرآن شد و برای همین تصمیم گرفت آنها را به کلاس قرآن ببرد.«به خاطر شرایط خاص بچه‌ها و نبود امکانات، متوجه شدم که نمی‌توانند در کلاس قرآن بمانند. برای همین تصمیم گرفتم خودم به آنها قرآن بیاموزم.» 
مادر فداکار در ابتدا شروع کرد به روخوانی قرآن برای بچه‌ها. اما یک مشکل بزرگ وجود داشت. اینکه خودش هم سواد چندانی نداشت و می‌ترسید قرآن را اشتباه به بچه‌ها بیاموزد. برای همین بود که تصمیم گرفت ابتدا خودش آموزش ببیند و بعد به بچه‌ها آموزش دهد. 

او می‌گوید:« در مسجد محله‌مان یک خانم مربی قرآن است. نزد او رفتم و ماجرا را تعریف کردم. قبول کرد که مرا آموزش بدهد و اینطوری بود که کار یاد گرفتن قرآن را، طوری که بتوانم آن را به بچه هایم آموزش دهم، شروع کردم. حالا حدود دو سال است که خودم شده‌ام معلم قرآن بچه‌ها. حسین و سمانه توانایی حفظ قرآن را دارند و تا حالا موفق شده‌اند جزء سی‌ام قرآن را حفظ کنند. پسرم بزرگم ابوالفضل به خاطر بیماری‌ای که دارد، قادر به حفظ قرآن به خوبی بچه‌ها نیست. چرا که مدام نیاز به تکرار و تکرار دارد.»

ساعت قرآن 
در خانه نوروزی‌ها، آموزش قرآن بعد از نماز مغرب شروع می‌شود. مادر خانواده می‌گوید:« تا قبل از آن درگیر کارهای خانه و بچه‌ها و درس و مشق آنها هستم. چون در شهر ما امکانات کافی برای آموزش نابیناها نیست، آموزش بچه‌ها کار خیلی سختی است. بعد از نماز مغرب که می‌شود، ساعت آموزش قرآن شروع می‌شود. تلاش می‌کنم با استفاده از گوشی و همان امکانات کمی که داریم با بچه‌ها قرآن کار کنم و این لذت بخش‌ترین لحظات زندگی در خانه ماست.»

آرزوی بزرگ 
هر چند خانواده نوروزی زیر نظر بهزیستی هستند و خانه‌شان نیز از همین طریق در اختیارشان قرار گرفته اما فضای محدودی که دارند و عدم وجود امکانات، مشکلات زیادی پیش رویشان قرار داده است. مادر فداکار می‌گوید:« بچه‌ها بزرگ شده‌اند و فضای خانه برای یک خانواده 5نفر بسیار کم است اما هیچ بانکی حاضر نیست برای اضافه کردن اتاق به ما وام بدهد. دختر کوچکم سمانه آرزو دارد که زائر کربلا شود. همیشه می‌گوید که دلش می‌خواهد به حرم حضرت ابوالفضل(ع) برود و نذر کندن که بینایی‌اش را به دست بیاورد تا بتواند مرا نزد دکتر ببرد و بیماری رماتیسمم را خوب کند. سایر بچه‌ها هم برای ادامه آموزش نیاز به امکانات مخصوص نابینایان دارند که با توجه به دوری از مرکز استان، مشکلات زیادی را برای ما بوجود آورده است.»

فاطمه سنگکی با همه سختی‌هایی که زندگی پیش رویش قرار داده اما هرگز امیدش را از دست نداده است و حالا آرزویش این است که بچه‌هایش بتوانند به امکاناتی دست پیدا کنند که حافظ کل قرآن شوند و تحصیلاتشان را تکمیل کنند.
 

2025-11-02

تعداد بازدید: 125

پربازدیدترین‌ها

جدیدترین‌ها

برگزیده‌ها

ایران
آیکون توانخواهان

T

T